دلم براي كودكي ام بي بهانه مي گريد
محمدباقر خوبم سلام مينويسم به رسم ادب كه ميدانم خيلي ها جوياي حال اين روزهاي مهتابي اند ما آدمها گاهي تا چيزي را از دست ندهيم قدرش را نمي دانيم! اين روزها مشوشم و همه فكر و ذكرم درگيرست!دوري و غربت از خانواده بزرگترين مجازات دنيوي بود كه ازدواج برايم رقم زد(البته اين دوري مزاياي خاص خودش را داشت اما چون منِ آدم عادت دارم هميشه از نگرانيها بنويسم مزايايش را فاكتور مي گيرم) وقتي تصميم به هجرت از وطن شد نمي دانستم روزي درد اينقدر جانكاه گريبانگيرم مي نمايد و اينگونه زمينگيرم ميكند با اين دوري و ديدارهاي گاه به گاه شده بوديم عزيز دردانه خانه!دير رفتن هايمان باعث ميشد كه خودش...